● اولش سخت بود يه جوري رو تخت بخوابيم كه دست و پامون تو چشم و چال اون يكي نره! يا كله هامون بهم ميخورد يا جاي هم رو مي گرفتيم. كم كم بهم خو گرفتيم. من ظرافت تو رو محترميدم تو با ضخامت من كنار اومدي!
● پيرمردي ميگفت وقتي جوون بوده از اينكه پير بشه و زنها ازش دوري كنند ميترسيده الان پير شده و از اينكه زني بهش نزديك بشه ميترسه!
● آنقدر زود كه چشام پر اشك ميشه، همونقدر زود هم قلبم قسي ميشه
● آيا فرقي تو غصه خوردن ميكنه كه جوون باشي و عزيزانت بميرند يا پير باشي عزيزانت جوون بميرند؟
|
|
|